وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد .
به اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:”متشکرم”.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
خانه دل جای هر بیگانه نیست / کوی مجنون جای هر دیوانه نیست
قلب مجنون به لیلی خوشتر است / غیر لیلی لایق این خانه نیست . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ای دلم زهر جدایی را بخور/ چوب عمری بی وفایی را بخور
ای دلم دیدی که ماتت کرد و رفت / خنده دای برا خاطراتت کرد و رفت
من که گفتم این بهار افسردنی است / من که گفتم این پرستو رفتنی است
آه عجب کاری بدستم داد دل / هم شکست و هم شکستم داد دل . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
صدای شکستن فلبم را نشنیدی چون غرورت بیداد میکرد
اشک هایم را ندیدی ، چون محو تماشای باران بودی
ولی امیدوارم آنقدر در آینه مجذوب نشده باشی که حداقل
زشتی دیو خود خواهیت را ببینی
باشد که با دیگران چنان نکنی که با من کردی . . .